عقاب و سوسک
عقاب و سوسکی با یکدیگر می جنگیدند. عقاب نبرد را با گرفتن و خوردن بچه های سوسک شروع کرد. سپس سوسک مخفیانه خود را به تخمهای عقاب رساند و همه آنها را به بیرون از آشیانه قل داد. عقاب به ژوپیتر شکایت کرد و او هم دامان خود را به عنوان محلی امن برای آشیانه پیشنهاد کرد. ژوپیتر تخمها را روی پاهایش نگه داشته بود اما سوسک در اطراف او وزوز می کرد .وقتی ژوپیتر بلند شد تا سوسک را دور کند،آشیانه به زمین افتاد و همه تخمها را شکست.
افراد ضعیف اغلب می توانند انتقامشان را از آنهایی که بهشان بدی کرده اند بگیرند حتی اگر طرف مقابل قدرتمند تر باشد.
روباه و نقاب
روباهی واردخانه بازیگری شد و در میان اموال او جستجو می کرد و آنهارا بهم می ریخت . ناگهان به نقابی بر خورد که بسیار شبیه سر آدمیزاد بود.روباه پنجه اش را روی آن گذاشت و گفت: ((چه سر زیبایی !چه حیف که مغز ندارد.))
اسب و الاغ پر بار
مردی که یک الاغ و اسب داشتتلاش می کرد در سفر هایش با گذاشتن تمام بار بر پشت الاغ اسبش را برای کار دیگری نگه دارد. الاغ که مدتی بود کسالت داشت روزی از اسب خواست تا در حمل قسمتی از بار به او کمک کند و گفت: ((اگر سهم عادلانه ای را بر داری ،زود خوب خواهم شد. اما اگر از کمک به من امتناع ورزی ،این بار سنگین مرا خواهد کشت.))با این حال اسب به الاغ گفت که با این شکوه ها مزاحم او نشود.الاغ دیگر چیزی نگفت و آهسته به راهش ادامه داد اما چیزی نگذشت که از سنگینی بارش به زمین افتاد و مرد. سپس صاحب آنها هم بار الاغ و هم لاشه الاغ را بر پشت اسب گذاشت. اسب گفت:افسوس ،از آنجا که از بردن سهم خودم امتناع کردم ،حالا باید همه بار به علاوه سنگینی وزن مرده را حمل کنم.))
اگر روی خوش نشان ندهیم ،خودمان چوبش را خواهیم خورد.
درخت مو و بز
بز ناز پرورده ای به طرف درخت مویی آمدکه پر از میوه های رسیده و جوانه های لطیف بود،ایستاد تا پوست درخت را بجود و در میان بر گهای نورس بچرد.درخت مو به بز گفت:((به خاطر این اهانت ،سر انجام انتقامم را خواهم گرفت ،وقتی در قربانگاه قربانی شوی آب انگور های من روی پیشانی تو ریخته خواهد شد.
کیفر دیر وزوددارد ولی سوخت و سوز ندارد.
ستاره شناس
ستاره شناسی عادت داشت هر شب برای مشاهده ستارگان بیرون برود. یک شب در حالیکه در حومه شهر این سو و آن سو می رفت و به آسمان خیره شده بود ،در چاه عمیقی افتاد. فریاد کنان کمک طلبید ،همسایه ای به طرف چاه دوید ووقتی فهمید چه اتفاقی افتاده است،گفت:((ای مرد بیچاره ،زمانی که در شگفتیهای آسمان کنجکاوی می کرد ، از اشیا عادی زیر پایت غافل شدی.))
آهنگر و سگش
آهنگری سگ کوچکی داشت که همراه همیشگی اش بود. زمانی که آهنگر بر آهنش چکش می زد سگ بیدار بود و دمش را تکان می داد. یک روز استاد در حالی که استخوانی برای سگ می انداخت،گفت:((ای سگ ولگرد تنبل ،با این همه سر و صدای سندان خوابت می برد اما با اولین تلق تولوقدندانهای من بیدار می شوی.))
هر کس به فکر منافع خودش است.
عقاب و سوسک
عقاب و سوسکی با یکدیگر می جنگیدند. عقاب نبرد را با گرفتن و خوردن بچه های سوسک شروع کرد. سپس سوسک مخفیانه خود را به تخمهای عقاب رساند و همه آنها را به بیرون از آشیانه قل داد. عقاب به ژوپیتر شکایت کرد و او هم دامان خود را به عنوان محلی امن برای آشیانه پیشنهاد کرد. ژوپیتر تخمها را روی پاهایش نگه داشته بود اما سوسک در اطراف او وزوز می کرد .وقتی ژوپیتر بلند شد تا سوسک را دور کند،آشیانه به زمین افتاد و همه تخمها را شکست.
افراد ضعیف اغلب می توانند انتقامشان را از آنهایی که بهشان بدی کرده اند بگیرند حتی اگر طرف مقابل قدرتمند تر باشد.
مورچه و کبوتر
مورچه ای برای رفع عطش کنار رودخانه ای رفت و داخل آب افتاد. فشار آب رودخانه او را با خود برد و داشت غدق می شد که کبوتری نشسته بر در ختی که شاخه هایش روی رودخانه آویزان بود برگی را کند و آن را نزدیک مورچه در آب انداخت.مورچه از آن برگ بالا رفت و به سلامت به کنار رودخانه رسید .اندکی بعد صیادی که زیر درخت ایستاده بود توری را به دام انداختن کبوتر پهن کرد.مورچه که به قصد مرد را گاز گرفت. این عمل غافلگیرانه باعث شد مرد تور را به زمین آنجا اندازد و بدین ترتیب کبوتر از خطر آگاه شد و پرواز کنان از دور شد.
تو نیکی می کن و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز
سگ شکاری و خرگوش
سگی شکاری برای مدتی در تعقیب خرگوشی بود.وقتی عاقبت به خرگوش رسید شروع به گاز گرفتن و سپس لیسیدنش کرد.خرگوش که از رفتار عجیب سگ سر در نمی آورد گفت:اگر تو دوست هستی چرا گازم گرفتی؟و اگر دشمنم چرا نوازشم کردی؟
اگر کسی رفتار معینی رادر پیش بگیرد آنگاه می توانیم تکلیفمان را با اومعلوم کنیم.
پسر بچه و گزنه
پسر بچه ای که گزنه اورا گزیده بود دواندوان به خانه رفت وبه مادرش گفت:تا دستم به گزنه خورد مرا گزید. مادرش گفت :مشکلدقیقا همین جاست.دفعه بعد که گزنه ای رادست می زنی جسورانه آنرا چنگ بزن آن وقت گزنه در دستهایت مانند ابریشم خواهد بود.
همه کارها را باید جسورانه انجام داد.